جدول جو
جدول جو

معنی پیش وجود - جستجوی لغت در جدول جو

پیش وجود(وُ)
سابق در وجود:
پیش وجود همه آیندگان
بیش بقای همه پایندگان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پیش وجود
پیشبود زبانزد فرزانی دیرینه سابق در وجود: پیش وجود همه آیندگان پیش بقای همه پایندگان. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی وجود
تصویر بی وجود
ناکس، پست، حقیر، فرومایه
فرهنگ فارسی عمید
(وُ)
مرکّب از: بی + وجود، غیرموجود و معدوم. (ناظم الاطباء، که وجود خارجی ندارد. رجوع به وجود شود، در تداول، دون و کمینه و پست و فرومایه و حقیر و خوار. (ناظم الاطباء) ، در تداول عوام، که انجام هیچ کاری نتواند: فلان آدم بی وجودیست، بی جربزه است و کاربر و مفید بحال همنوع نیست. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شِ خَودْ / خُدْ)
از تلقاء نفس، پیش خود برپاو خود برپا: خودسر و خودرأی. گویند اینهمه پیش خودبرپا مباش بسر خواهی افتاد. (آنندراج) :
یار باید پند ناصح نشنود
سرو بالا پیش خود بر پای باش.
نعیمی گیلانی.
خودستا و خودپسند و خودسر و خودرا مشو
نیستی گر بندۀ خود پیش خود برپا مشو.
تأثیر.
بگذر از آئینه محو آن قد رعنا مباش
التفاتی هم بما کن پیش خود برپا مباش.
محمدسعید اشرف
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی وجود
تصویر بی وجود
پست، ناکس
فرهنگ لغت هوشیار